« السلام علیک یابقیه اللهجمعه بی قرار »

ایام الولایه به پایان رسیده است .

شاهدان غدیر بارهایشان را بسته و هر یک از راهی رفته اند…

و آن کس که با امیرالمؤمنین بیعت کرد و بر سر بیعت ماند و رستگار شد .

اما انگار خیمه ی سبزی هنوز در سایه سار درختان برپاست …

انگار دریایی بر فراز جهاز شتران ایستاده است و تکرار می کند : 

الا ان خاتم الائمه منا القائم المهدی …

انگار مردی در انتظار بیعت کنندگان چشم به راه دوخته است ..

اما … دشت خالی است …

و مرد ، تنهاست … 

و او چهارده قرن است که تنهاست و شاهدان غدیر هر یک به راهی … 

نه سلمانی نه ابوذر و عماری و نه مقدادی … 

دشت تا انتها خالی است …

و مرد ایستاده در کرانه ی بیکران غدیر و مرور میکند : 

کوچه را ، سیلی را ، پهلوی شکسته را ، فرق شکافته را ، پاره های جگر را ، التهاب و عطش را ، سر بریده …

و امروز را … غربت ، غربت ..

مرد همچنان تنهاست … 

و او صاحب زمین است و زمان … 

مولای انس است و جان …

آقای مردمان است و بهار روزگاران … 

اما … تنهاست … 

امروز باید با مهدی علیه السلام  ؛ بیعت کرد …

آماده اید ؟؟؟

لحظه به لحظه و آن به آن برای امام مظلوم تبلیغ کنیم  و برای ظهورش دعا کنیم ، اگر چه گنهکار و روسیاهیم اما خود مولایمان از ما چنین خواسته است … امید که آرامش بخش دل های خسته مان بیاید و ببینیم آن چهره زیبا و آن نگاه مهربان و عطوفت پدرانه اش …


موضوعات: مناجات
   شنبه 25 مرداد 1399


فرم در حال بارگذاری ...